باسمه تعالی
با عرض معذرت به خاطر عدم حضور.
مناجات جنگی:
- خدایا ما را تا مسلح نکرده ای از ضامن خارج نکن.
- تا گرای صحیح را به ما نشان نداده ای توپخانه هایمان را غرّان مکن
- خدایا ... خرج پرتاب موشک بالستیک روحمان را از سوخت مایع قرار نده تا به مرور زمان فرسوده شود.
- پروردگارا ما را در مقابل والمری های نفس عماره و گوجه ای های وسوسه ای شیطان همچون جوشن تانک ذوالفقار 3 مستحکم بدار.
- خداوندا ای فرمانده ی کل قوای هستی مارا در اطاعت امر جهاد اکبر خود جزو شهدای گردان خط شکن قرارده.
آمین.
1- 23 فروردین87 اولین سالگرد عروج برادر عزیزمون شهید غلامرضا زوبونی بود. هفته بعدش خواستم برم بهشت زهرا که از اتوبوس جاموندم. هفته بعد هم که توفیق شد رفتم سر مزار شهید زوبونی ، خیلی گشتم تا پیداش کردم. خودم هم مونده بودم چرا اینقدر غلامرضا داره خودشو از من پنهون می کنه؟ بهم برخورد .البته اینقدر شلوغ بود که آدم رو به اشتباه می انداخت.اینقدر از دستش شاکی شدم که دیگه گفتم اگه تا چند لحظه دیگه دیدمت که هیچ وگرنه قهر می کنم و میذارم می رم!
2- نمی دونم چمه؟ یاد افرادی مثل شهید محمد عبدی یا غلامرضا زوبونی آتیش میزنه دل آدم رو. مخصوصا خاطرات و دستنوشته های محمد عبدی .
یا حتی اونهایی که همتون میشناسیدشون . چمران (رحمت الله علیه) دستنوشته هایی داره که اگه خوب بخونیش تا چند دقیقه فقط تو شیعه بودنت شک می کنی! خودم رو می گم. یقین داشتند که عشق واقعی خداست.
3- تاحالا با شهدا مشورت کردید؟ چطوری؟
* سعی میکنم توی پست بعدی مسلح باشم!
کلمات کلیدی:
نمی دونم به چه مناسبت ولی توی روز ولادت امام غریب حسن عسگری(ع) یاد شهید کاظمی افتادم.این مرد واقعا فهمید چه جوری باید در آغوش خدا جای گرفت. بهترین و نزدیک ترین راه را انتخاب کرد . از مدت ها هم از خدا همینرا طلب می کرد. می دانست یا شهادت یک راه است برای رسیدن به معشوقش و نه یک هدف منتهی به بن بست . یعنی شهادت آخرین هدف نیست . هدف خود خداوند است.
خداوندا فقط می خواهم شهید شوم در راه تو ، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده . خداوندا روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت ، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی .....لطفی بفرما مرا شهید راه خودت قرار بده. با تمام وجود درک ردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.
قسمتی از نوشته های شهید احمد کاظمی
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
تازه از جبهه آمده ام.
انگار که جبهه بود. یعنی بیشتر دوست داشتیم که کاش واقعا جبهه بود . کاش عکس هایشان نبود و خودشان جلوی ما راه می رفتند.حرف می زدند. می خندیدند . شبها صدای گریه ی شان مارا از خواب غفلت بیدار می کرد...
سفر همین است. بعد از چند روز تمام می شود.
ولی چه خوبست و سخت که تاثیرات خوب . عمیق جببه را در خود حفظ کنیم. اصلا ببینیم فهمیدیم پیامشان جه بوده؟
آیا حرف هایی که از دهان این و آن که شاید معتبر نباشد می شنویم پیام آنهاست یا نه پیامشان مفهوم دارد ؟
پیام شهدا مفهومش مهم و حیاتیست که اگر آنرا گرفتیم باید در مرحله بعد اجرایش کنیم. حقیر که اینگونه معتقدم.
به خاطر غیبت چند ماهه از همه عزیزان عذرخواهی میکنم.
دعا کنید:
یرا ظهور آقا
رفع غم از دل مقدسش
پیروزی و سلامتی امام عصر(عج) و رهبرمون
و سلامتی مسلمین و مسلمات
کلمات کلیدی: