حبیبم قاصدی از پی فرستاد/پیامی بابلوری می فرستاد
که می دانم تو را شرم حضور است/مشو نومید، این جا قصر نور است
الا! ای عاشق اندوه گینم/نمی خواهم تو را غمگین ببینم
اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز، باز است
خداوندا
آی ی ی خدا...
ای خدای حسین(ع)
ای خدای امام!
ای خدای محسن وزوائی
ای خدای محمدعبدی
ای خدای حاج همت
ای خدای محمدبروجردی
ای خدای غلام زوبونی (غلامرضا)
به حق همه ی این عزیز ها...(رحمت خدا بر همه آنان)
میدونی مشکل کجاس...خودش یه دریا حرفه ها : صافــی دل...
کلمات کلیدی: