اي علي، اي آيت جان، آمدي
آمدي، اي جان جانان، آمدي
ذات حق را جلوه گر چون آفتاب
دل فروز، از مشرق جان آمدي
کعبه از نور جمالت روشن است
کز حريم لطف يزدان آمدي
اي ز تو، آيين احمد در کمال
اي دليل راه انسان، آمدي
شهر بند عشق را، مفتاح راز
تا گشايي راز قرآن آمدي
خاتم دين خدا را پاسدار
اي به حشمت چون سليمان آمدي
تا بر افروزي چراغ معرفت
در طريق علم و عرفان آمدي
يار با مظلوم و، با ظالم به جنگ
رحمتِ اين، زحمتِ آن، آمدي
برفراز قله آزادگي
عالم آرا، مهر تابان آمدي
دردهاي دردمندان را به لطف
اي طبيب جان، به درمان آمدي
تا بسوزي پرده هاي شرک را
شعله آسا، گرم و سوزان آمدي
اي ولي حق زمين را از فروغ
چون فلک، اختر به دامان آمدي
آسمان احمدي را، همچو مهر
سرکشيده از گريبان آمدي
دست حق، آمد برون از آستين
تا تو، اي بازوي ايمان آمدي
موج خيز مکتب توحيد را
همچو مرواريد غلطان آمدي
قبله جان محبان خدا
مرحبا، اي شير يزدان آمدي.
شعر از مشفق کاشاني (عباس کي منش )
ميلادش مبارک دوست و همکار عزيز العبد خودم