سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که در انتخاب برادران، ارزیابی را مقدّم ندارد، فریب خوردگیْ او را به مصاحبت با بدکاران می کشاند . [امام علی علیه السلام]
 نقل از وبلاگ فرزند شهید. آقای حسین قدیانی http://www.ghadiani.blogfa.com/
 همان شیخ رای پنجمی...
****

شیخ بی سواد در برنامه 90
فردوسی‌پور: خیلی‌خیلی خوشحالیم از اینکه در خدمت
شما هستیم. امشب برنامه‌مون یه‌مقدار دیر شروع شد. الان ساعت یک ربع به 11
است و فکر کنم تا حول و حوش بوق سگ در خدمت‌تان باشیم. در هفته گذشته
اتفاقاتی عجیب و غریب افتاد که ما در این برنامه به همه آنها خواهیم
پرداخت. ما امشب در خدمت شیخ از خدا بی‌خبر یا همان
شیخ‌بی‌سواد(شین)هستیم. خیلی خوش‌ آمدید.
شین: به شما که عرض کنم، الان من چقدر وقت دارم؟
فردوسی‌پور: ما حالا حالا‌ها در خدمت شما هستیم. جناب شیخ ما اول برنده‌های هفته گذشته را انتخاب کنیم؛ از یک تا 150000؟
شین: بشمارم؟
فردوسی‌پور: نه باید انتخاب کنید.
شین: چی‌رو انتخاب کنم؟
فردوسی‌پور: ‌برنده‌های مارو.
شین: برنده‌های شما کجان؟
فردوسی‌پور: هیچی‌بابا، یه شماره بگو.
شین: به شما که عرض کنم موبایلم رو که حفظ نیستم، شماره دفترم رو می‌دم!
فردوسی‌پور:‌ ببینین، یه شماره از یک تا 150000 بگین.
شین: من الان چقدر وقت دارم؟
فردوسی‌پور:
از وقت خیالتان راحت باشه. یه شماره بگو از یک تا 150000. از یک تا
150000، 150000 عدد است،‌یکی را انتخاب کنید. خیلی راحت است.
شین:‌ چه‌جوری از بین 150000 تا عدد، یکی را انتخاب کنم؟ 150000 عدد است، یکی دو تا که نیست!!
فردوسی‌پور:‌کاری نداره که. یه عدد بگو از یک بزرگ‌تر، از 150000 کوچک‌تر!
شین: خود یک هم حسابه؟
فردوسی‌پور: آره حسابه.
شین: 150000 چی؟
فردوسی‌پور: اونم حسابه، تو رو خدا یه عدد بگو قال قضیه رو بکن. الان اتاق فرمان دارن بال بال می‌زنن!
شین: به شما که عرض کنم دقیقاً چقدر از وقتم مونده؟
فردوسی پور:‌ از یک تا 150000 لطفاً. از وقتم نگران نباش.
شین: بالاخره من باید بدونم چقدر وقت دارم. به شما که عرض کنم....
فردوسی‌پور: ما تا آخر برنامه در خدمت شما هستیم. جان من یه شماره بگو.
شین: از یک تا 150‌هزار، یا اینکه هر شماره‌ای دلم خواست؟!
فردوسی‌پور: اصلاً هر شماره‌ای که دلت خواست، فقط جان من یه شماره بگو. بابا الان نصف وقت برنامه گذشت، یه شماره نگفتی.
شین: به شما که عرض کنم، شماره‌ چی‌رو نگفتم؟
فردوسی‌پور: یه شماره از یک تا 150000.
شین: حالا چرا از یک تا 150000؟!
فردوسی‌پور: ما در برنامه‌مون هر هفته یه مسابقه SMS داریم و هفته بعدش برنده‌ها رو انتخاب می‌کنیم.
شین: اِ، چه خوب!
فردوسی پور: ببینید؛ هفته گذشته 1100000 نفر به برنامه‌مون SMS دادن. خب؟!
شین: خب!
فردوسی‌پور:
حالا ما این شماره‌ها رو به چند دسته تقسیم کردیم و از میهمان برنامه
می‌خواهیم میان هرکدام از این دسته‌ها یک عدد را به صورت رندوم انتخاب
کنند.
شین: ‌هفته پیش چند نفر SMS دادن؟
فردوسی‌پور: 1100000.
شین: خب حالا من چه‌کار کنم.
فردوسی‌پور: یه شماره بگو.
شین: همان 1100000!
فردوسی‌پور: از یک تا 150‌هزار.
شین: مگه نگفتی 1100000 نفر SMS دادن؟
فردوسی‌پور: آره،‌ اما از یک تا 1100000 را ما تقسیم کردیم در چند دسته. دسته اول از یک تا 150000 است.
شین: دسته دوم از چند تا چند است؟
فردوسی‌پور: از 150000 تا 300000.
شین: 200785.
فردوسی‌پور: 200785 چی؟
شین: از 150000 تا 300000، یه عدد انتخاب کردیم دیگه.
فردوسی پور: نه، شما پرسیدی دسته دوم از چند تا چند است، من هم جواب دادم.
شین: اِ ! من خیال کردم پرسیدی از 150000 تا 300000 یه عدد انتخاب کنم.
فردوسی‌پور:
مشتی، 2 ساعته از یک تا 150000 یه شماره انتخاب نکردی، اون‌وقت از 150000
تا 300000 یکی را انتخاب می‌کنی؟! اول از یک تا 150000 انتخاب کن.
شین: 25/1.
فردوسی‌پور:‌ اعشاری قبول نیست.
شین: 1 بر روی 25.
فردوسی‌پور: کسری هم قبول نیست.
شین: 1 به توان 25.
فردوسی‌پور:‌ توان، حساب نیست. اصلا یه شماره رند بگو.
شین: 09122000000
فردوسی‌پور: شماره موبایل نه، از یک تا 150000.
شین: 1 رادیکال 25.
فردوسی‌پور: 1 رادیکال 25، کوفت! 1 رادیکال 25،‌درد! 1 رادیکال 25، حناق! خون جیگرم کردی یه شماره بگی. پاشو برو بیرون بابا.
شین: ‌به شما که عرض کنم، من هنوز تا پایان برنامه وقت دارم؛ بیرون هم نمی‌رم! چه کار می‌خوای بکنی؟!

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط العبد 88/11/9:: 8:30 عصر     |     () نظر

تو این زمانه که همه چیز سرجای خودش نیست... ما چرا ...
تو این امتحان سنگین، مستمر و فرسایشی که خدا برای ما در نظر گرفته آخه چرا ما...
تو این شرایط که حق مثل باطل وباطل در لباس حق جلوه می کنه و بصیرت قطره ای خدات تومن هم فروخته نمیشه ماچرا...

خدای من،  چرا ما نتونسیم تاحالا راه مستقیم رو پیدا کنیم و خودمونو تو اون راه راهی کنیم .
نه از سر ناشکری ،بلکه برای کشف حق خدای من : چرا؟
تو که از دلها آگاهی خدای زیبای من. توکه خشم و خوشنودیم - غم و مسرتم - شوق و کسالتم دست توست. چرا...
.
یه عنایتی.
یا صاحب الزمان یه نگاه... تمومه ها آقا جان...فقط یه نگاه
***
آقا محمد عبدی ... یه نظر کن. مدد کن. دستمونو بگیرو برسون به دامن ارباب. راهنمامون باش. اینقدر مصلحت طلب و محافظه کار شدم که دیگه نگاه نمی کنی، آره؟
باشه . بخدا یه  شکایتی ازتون می کنم به یه خانومی که مجبورشین ...
از خودم من شاکیم آقا محمد... آقا غلامرضا من... من شاکیم... پس کجاس ندای لبیکتون... کجاییین.......
***
"و ما چه می فهمیم عند ربهم یرزقون یعنی چه"
من میدونم یعنی اینقدر پاک و خوب میشن ...اینقدر به خوبیها عادت می کنن که نگاه به  کر و کثیفایی مثل ما نمی کنن. کسر شانه

ولی عاشق عاشقه



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط العبد 88/11/3:: 2:19 عصر     |     () نظر

<      1   2      
درباره

العبد
به یاد شهیدی که خاطراتش الگوی جاماندگان ، و یادش شعله ایست بر این فراق جانسوز... شهید ابراهیم هادی
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها